در حال بارگيري صفحه جديد...
امام صادق (ع) : « از قول پدران خود در حدیث «نهی‏های پیامبر صلی ‏الله‏ علیه ‏و ‏آله» فرمود : پیامبر از دمیدن در غذا یا آشامیدنی نهی فرمود.»


مطالب
درس‌های اعتقادی عاشورا (2) - متن سخنرانی حجة الاسلام رفیعی در محرم 90 شب دوم

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 
لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم، الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمد، و علی آله الطیبین الطاهرین، سیما بقیة الله فی الارضین.
قال الله تبارک و تعالی: یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین.
بحث ما این شبها در زمینه اقیانوس کبیر کربلا، قرار شد بحث پیام‌های اعتقادی عاشورا باشد. این دریای عظیم معارفی که در کربلا هست، این معدن پرمنبعی که در نهضت عاشورا هست، خوشه‌ها و آثار و گنجینه‌های زیادی در آن نهفته است. ماها بیشتر نگاهمان به مصائب و به فجایع کربلا بوده که البته جا هم دارد، باید هم باشد. اما در این معدن ژرف و عمیق، گنج‌هایی نهفته که باید استخراج بشود، و جوان‌های ما، مردم ما، زنان و مردان ما، حتی غیرمسلمانان، همه آزادگان دنیا، از این گنجینه‌ها بهره‌مند بشوند. کمتر روی پیام‌های اعتقادی عاشورا، یعنی عقیدتی، باورها، توحید، نبوت، معاد، تسلیم، رضا، درس‌هایی که مربوط به اعتقادات کربلاست کمتر صحبت شده. به همین جهت هم امسال ما این بحث را انتخاب کردیم.
برادران عزیز، خواهران گرامی، جوان‌های عزیز، شنوندگان، بینندگانی که این بحث را دنبال می‌کنید! می‌دانید عقیده از کلمه عقد می‌آید، دو چیز را که به هم گره می‌زنند، می‌گویند عقد، فلذا ما سه جور عقد داریم، سه جور پیمان و به هم گره زدن داریم: یک عقد و پیمان عبارت است از عقد و پیمان مادّی، پیوند مادی، یک درختی را به یک درختی پیوند می‌زنند، این یک میوه دیگری داشته، یک بخشی از این درخت را قطع می‌کنند، شاخه دیگری را به آن  پیوند می‌کنند، میوه این عوض می‌شود، میوه این تغییر می‌کند، یا گلی را به گلی پیوند می‌زنند، اصلا رنگ آن گل قبلی عوض می‌‌شود.  پیوند سه جور است، گاهی پیوند مادی است، یک قلبی را به یک کسی پیوند می‌کنند، این قلب جزء بدن او می‌شود، کلیه‌ای به کسی پیوند می‌کنند، جزء بدن او می‌شود، اصلا رنگ و لعاب و بوی آن شخص را می‌‌گیرد.  این یک رقم پیوند است، پیوند مادی.
دوم پیوند اعتباری است. یک آقا و خانمی به هم نامحرمند، ارتباطشان در حد یک فرد عادی است، با یک صیغه ازدواج و نکاح محرم می‌شوند، یکی می‌شود زوج، یکی می‌شود زوجه، این هم یک پیوند است دیگر، این هم یک نوع در واقع گره زدن است، یک نوع ارتباط است، منتها اعتباری است. الآن این خانه یک کسی در آن زندگی می‌کند، فردا می‌فروشد، یکی می‌خرد او می‌شود مالک. ملکیت، زوجیت، اینها پیوند اعتباری است، این هم دو جور پیوند است.
سوم پیوند معنوی است، این بحث ماست. پیوند معنوی یعنی اینکه یک کسی یک اعتقادی را به خودش پیوند می‌‌کند.  معتقد می‌شود مثلاً به فرض کنید که تثلیث، مثل مسیحی ها، معتقد می‌شود به الوهیت عالم، مثل دهری‌ها و کمونیسم‌ها که خود عالم خالق است، معتقد می‌شود به خدای واحد، به بت، به هر عقیده ای، من مثبت و منفی‌اش را کار ندارم، این باور با این گره می‌‌خورد. آن کسی که می‌گوید زمین ثابت است، این پیوند به ذهنش گره خورده این عقیده. او که می‌گوید زمین می‌چرخد همینطور. خب در مورد نجوم اعتقادات و باورهای مختلفی. یک موقعی معتقد بودند زمین مسطح است، این یک باور بود. یک وقتی گفتند نه، زمین مدوّر است، مسطح نیست، دورانی است، حرکت دارد.
پس ما پیوند مادی داریم، مثل پیوند درخت به درخت، پیوند عضو به انسان. پیوند اعتباری داریم مثل زوجیت ملکیت. پیوند حقیقی و معنوی داریم، که این را به آن می‌گویند عقیده. عقیده از عقد می‌آید یعنی آن چیزی که در باور من گره می‌خورد، من به آن  معتقد می‌شوم، غلط یا صحیح. و عزیزان می‌دانید در اسلام این سومی یعنی عقیده تقلیدی نیست، گر چه فروع دین تقلیدی است، چاره‌ای هم نیست، واجب است. اگر کسی از او بیاید، آن جا هم تقلید نکند، می‌گویند تقلید نکن، خودت برو روایات را بررسی کن، آیات قرآن را بررسی کن، لغت را ببین، حدیث را ببین، رجال را ببین، سند حدیث را بررسی کن، روایات را کنار هم بنشان، اگر می‌توانی به دست بیاور که مثلاً حکم فلان مسأله چی است. طواف را باید کجا انجام داد. سنّ بلوغ چه سالی است. در روایات برو خودت اینها را به دست بیاور. ولی از ما نمی‌آید، کار ما نیست، خیلی باید درس خواند تا بفهمی معنای حدیث، معنای سند حدیث، معنای لغت، روایات متعارض. این را گفته‌اند به درس خوانده‌ها واگذار کنید، علماء به فتوایشان واجب است عمل کنیم، می‌شود تقلید در فروع دین.
اما در اصول اینطور نیست.  در اصول توحید خداشناسی، عدالت، معاد، تحقیق است. قرآن کریم مذمت می‌کند، می‌گوید بعضی‌ها بت می‌پرستیدند می‌گفتند وجدنا علیه آبائنا، بابایمان بت می‌پرستیده، جالب است ها، قرآن  نمی‌گوید چرا می‌گویید بابایمان، یک چیز دیگر می‌گوید، می‌فرماید ولو بابایتان فکر نمی‌کرده؟ أولو کان ءابائهم لایعقلون شیئا؟ نمی‌گوید مطلق اینی که آدم از بابایش اعتقاداتش را بگیرد غلط است، چون یک وقت ممکن است بابای من یک عالمی بوده، یا نه، پدر من روی تحقیق به اینجا رسیده، عیب ندارد آدم دین پدرش را داشته باشد، به شرط اینکه پدر هم عاقلانه و با تحقیق بوده باشد. می‌گوید آیا؟ أولو کان ءابائهم، ولو بابای شما فکر نکرده، همینطوری بت پرست شده، شما هم دنباله روی می‌کنید؟ این است که در اعتقادات و باورها، اسلام تحقیق را، بررسی را، مبنا قرار می‌‌دهد.  
عزیزان، جوان‌های عزیز، ببینید، برای درک مسائل، سه تا کانال داریم ما، یک خرده این بحث‌ها شاید سنگین باشد، ولی من سعی می‌کنم با یک در واقع پردازش ساده تری خدمت شما بگویم. ما سه تا کانال ادراک داریم. یعنی سه تا چیزی که در وجود ما اینها راه درک است، راه فهم است، راه تشخیص است. یکی حس، یکی عقل یکی قلب. من توضیح بدهم: اولین کانال درک حس است، ما می‌بینیم، و می‌شنویم، اینهاست دیگر، اینها آن ابتدایی‌ترین است. اولین کانال درک حس است و لذا امام حسین(ع) روز عاشورا، اولین مشکلی که با این مردم داشت این بود: اینها گوش نمی‌دادند. خب وقتی کسی گوش ندهد، نمی‌تواند تجزیه و تحلیل کند، بعد به عقل می‌رسد، بعد به قلب می‌رسد، شما یک رایانه اطلاعات به آن نده، بعد بگو تحلیل کن، چیزی به او ندادی، این رایانه وجود شما، تا با این گوش و چشم، اطلاعات به او ندهی، باید ببیند یک سیبی روی زمین افتاد، بعد فکر کند بگوید زمین جاذبه دارد. باید ببیند یک آبی به جوش آمد، صد درجه، بعد یک قانون وضع کند بگوید که آب همه جا صد درجه به جوش می‌آید، خب تا نبیند تا نشنود، امام حسین(ع) روز عاشورا به اینها می‌فرمود: اسمعوا قولی، بابا اول حرف‌های مرا گوش بدهید. می‌فرمود: لا تعجلوا، عجله نکنید، ببینید من چه می‌گویم، من که نمی‌گویم قبول کنید، می‌گویم گوش بدهید.
می فرمود: ویلکم، وای بر شما، ما علیکم لاتنصتوا؟ چرا سکوت نمی‌کنید؟ چرا داد می‌زنید؟ هلهله می‌کنید؟ انصات یعنی سکوت، چرا سکوت نمی‌کنید و تسمعوا قولی، حرف مرا بشنوید. این خیلی درد است. پیغمبر حرف می‌زد انگشت در گوششان می‌‌کردند.  نوح پیغمبر حرف می‌زد، انگشت در گوش می‌کردند، جعلوا اصابعهم فی ءاذانهم، آیه قرآن  است، جعلوا اصابعهم فی ءاذانهم. و لذا جهنمی‌ها وقتی به آنها می‌گویند چرا جهنم آمدید؟ اولین حرفی که می‌زنند این است: لو کنّا نسمع او نعقل، ما کنا فی اصحاب السعیر. اگر می‌شنیدیم جهنمی نمی‌شدیم. ما اصلا نرفتیم بشنویم، نرفتیم گوش بدهیم، جوان‌های عزیز! نخستین عضو درک حس است. خدا در قرآن  هم همین را می‌گوید، می‌گوید وقتی از مادرتان به دنیا آمدید از کجا چیزها را تشخیص دادید؟ والله اخرجکم من بطون امّهاتکم لاتعلمون شیئا، خب شما از شکم مادر آمدی بیرون، سردی می‌فهمیدی؟ گرمی می‌فهمیدی؟ بابا می‌شناختی؟ روز می‌شناختی؟ شب می‌شناختی؟ لاتعلمون شیئا، هیچی متوجه نبود، و جعل لکم السمع و الابصار، اول گوش، چشم، این را اولین کانال درک حس است، و لذا خدا در قرآن می‌گوید: أفلا ینظرون الی الابل، بابا شما اول به شتر نگاه کن، شما به عالم نگاه کن، به طبیعت نگاه کن، اول ببین!
یک چیزی در پرانتز همینجا بگویم: بدا به حال آن کسانی که این قوه ادراکی یعنی سمع و گوششان مریض بشود، نه یعنی سنگین بشود، یا دیدش کم بشود عینک بخواهد ها، نه، حدیث داریم کسی که شهوت بر او غلبه کند، چشم و گوشش مریض می‌شود، یسمع باُذن غیر صحیحة، با گوش ناسالم می‌شنود، این خیلی عجیب است، من عشق شیئا، کسی عشق کاذب، شهوت در زندگی‌اش بیاید، این باعث می‌شود که بینایی و شنوایی‌اش دچار مشکل بشود. مثال می‌زنم: این هزار تا سایت در اینترنت است، فقط دنبال سایت‌های مبتذلش می‌رود، این چشم ناسالم است دیگر، این فقط اینها را پیدا می‌‌کند. دو هزار تا کانال شبکه به او بدهند در اختیارش، آنهایی را سرچ می‌کند، آنهایی را می‌آورد که خلاصه مشکل دارد. دنبال جستجوی کانال‌های علمی نیست. این فقط در جلساتی که این چشم اصلا میان این همه جمعیت برود مثلاً...  ما یک وقتی رفته بودیم کربلا، آن اوائل، زمان صدام که خب یک مقداری به هر حال مراعات کمتر بود و شلوغ بود آنجا، کاظمین بود به نظرم. یک آقایی همراه ما بود، در حرم حضرت امام کاظم(ع) و اطرافش که حالا آن جا بدحجابی و اینها هم هست، تحت تأثیر بغداد. ایشان می‌گفت عجب دیدی خانم‌ها را حاج آقا چه حجابی، چه جور بود وضع... گفتم بابا، این همه اینجا چیز دیدنی است، گنبد و حرم و صحن و نمی‌دانم سرا و زیارت و اشک و... نه آقا، ما اینقدر حواسمان به زیارت بود، اینهایی که تو می‌گویی ما ندیدیم. این در حرم هم چشمش دنبال نامحرم می‌‌گردد.  این لب دریا هم به دریا بنگرم خدا را ببینم نیست. به صحرا بنگرم، او آنجا هم دنبال... این زمانی است که این حواس بیمار بشود، و خدا نکند، این روایت است که اگر کسی عشق کاذب، یعنی شهوترانی و هوای نفس بر او غلبه کند، یسمع بسمع می‌شنود با گوش غیرسالم، یعنی دنبال، در همه نوارها دنبال موسیقی می‌‌گردد.  در همه فیلم‌ها دنبال مبتذلش می‌گردد، در همه صحنه‌ها دنبال نامحرمش می‌‌گردد.  در همه صوت‌ها دنبال صوت نامشروع می‌‌گردد. عزیزان این یک کانال درک است، اولین کانال درک حس است، این حس باید سالم باشد.
2- دومین کانال عقل است، این خیلی مهم است. حس داده‌ها را می‌دهد به ما. این عقل است که باید اینها را تنظیم کند، از سیبی که روی زمین افتاده است، بگوید جاذبه، ممکن هم هست یک کسی از این سیب که روی زمین افتاده فقط خوردنش را ببیند، جاذبه‌اش را پی نبرد، فقط شیرینی و آبداریش را ببیند، بگوید عجب، این سیب روزی من بود بخورم، توجه به افتادنش به زمین و جاذبه نکند. و لذا قرآن کریم می‌فرماید روز قیامت بعضی‌ها که می‌آیند جهنم می‌گویند ما فکر نکردیم، عزیزان 49 بار واژه عقل در قرآن آمده، آن چیزی که به ذهنم است، نزدیک 50 بار، عقل یعنی تجزیه و ترکیب داده‌ها، مثل یک رایانه‌ای که اطلاعات را تنظیم می‌‌کند.  این خیلی مهم است. وای بر آن کسی که ببیند بشنود، داده‌ها را تحلیل غلط بکند، منفی بکند، درست از آن استفاده نکند. مگر چنین چیزی داریم؟ بله، آیه قرآن برایتان می‌خوانم، سوره مدّثر، امشب باز کنید ببینید. ولید از مشرکین مکه است، از آن کسانی است که خدا همه نعمتی به او داد. گاهی خدا به آدم‌های بد همه چیز می‌دهد، کما اینکه به قارون همه چیز داد، به فرعون حکومت هم داد. بیمار هم نشد. نوشته‌اند مریضی در طول عمرش نگرفت. گاهی اوقات میدان می‌دهد به افراد، این جناب ولید خدا ده تا پسر سالم به او داد. ثروت فراوان به او داد. ملک و املاک و جسم سالم و همه چیز داشت. خود خدا در قرآن می‌گوید: جعلت له مالا ممدودا، مال ممدود یعنی مال کشیده، مال فراوان، و بنین شهودا، بنین یعنی پسران، آن هم پسرانی که شهود، یعنی حاضر بودند، یک وقت طرف پنج تا اولاد دارد، هر کدامش یک کشورند، یک شهرند، ولی نه، ده تا بچه سر سفره‌اش بودند، ده تا پسر سالم خوب، ثروت خوب، و بالاتر، مهّدت له تمهیدا، همه چیز برایش فراهم بود. خب این آدمی که خودش ادیب است، اهل تشخیص است، لغت‌شناس است، آمد قرآن را گوش کرد، دید پیغمبر دارد قرآن می‌خواند، پس حسش را نبست. مثل آنهایی نبودند که پنبه در گوش می کردند، شنید قرآن را. پیغمبر را هم دید، پیغمبر را هم چهل سال است در مکه می شناسد،‌ هم شنید هم دید. حالا می خواهد این داده ها را تحلیل کند. نشست، این که می گویم ناسالم باشد این است. نشست یک گوشه ای، قرآن می فرماید که فکر کرد، إنه فکّر و قدّر، نشست فکر کند ببیند این که پیغمبر خواند و این حرف هایی که پیغمبر زد چی است، واقعا وحی است، خدایی هست؟ قرآن می‌فرماید مرگ بر آن برنامه‌ریزی و فکرش. فقتل کیف قدّر، ثم قتل کیف قدّر. دو بار خدا به ولید، نه به خودش ها، به فکرش، به اندیشه‌اش به اینکه این داده‌های حس را بد تحلیل کرد، فرمود مرگ بر او با این فکر و با این اندیشه‌اش. چی گفت؟ خوب که اینها را سنگین و سبک کرد، بلند شد گفت: إن هذا الا سحر یؤثر، اینهایی که پیغمبر می‌گوید سحر است، این آدم هم ساحر است. این را می‌گویند تحلیل غلط.
و لذا مواظب باشید، قرآن کریم می‌فرماید: فبشّر عباد الذین یستعمون القول، بارک الله به آن‌هایی که راه حس را نمی‌بندند، می‌شنوند، فیتّبعون احسنه، بعد تحلیل می‌‌کنند.  راه صحیح را انتخاب می‌‌کنند.  یک وقتی پیش مأمون عباسی، حاکم زمان امام رضا(ع) که امام رضا(ع) را به شهادت رساند. مأمون در میان خلفای عباسی آدم می‌گویند فقیه و در واقع درس خوانده‌ای بوده، آشنای با مبانی دینی بوده، در بحث‌های زیادی هم خودش شرکت می‌‌کرد.  یک جلسه‌ای تشکیل شده بود، نخبگان را دعوت کرده بود. علماء را دعوت کرده بود، دورتادور نشسته بودند، خودش هم بالای مجلس نشسته بود، یک بحث علمی مطرح کرد، یک سؤالی مطرح کرد، یک جوان لباس کهنه پوشیده، چهره لاغر و نحیف، معلوم است فقیر است، این دم در نشسته بود، پایین مجلس نشسته بود، بالا هم دورتادور اندیشمندان و نخبگان نشسته بودند، یک بحث علمی سنگینی مطرح شد، هر کسی یک چیزی گفت ولی جواب نبود. نوبت به این جوان رسید، دستش را بلند کرد جواب بسیار زیبایی داد، علمی، جواب قانع کننده، مأمون گفت بارک الله از آنجا بیا بالا، آن جا ننشین دم در خوب نیست، یک چند ردیف آورد او را بالاتر، بین نخبگان نشست. سؤال دوم، فرع دوم مطرح شد، مجدد جوان بروز کرد، جواب بسیار زیبایی به این اشکال و سؤالی که شده بود مطرح کرد، یک چند قدم دیگر آوردش بالاتر، دیگر نزدیک خود مأمون، گفت اینجا بنشین. سؤال سوم دید نه، این جوان یک عالم است، یک دانشمند است، لباس مندرس و چهره نحیفش را نباید دید. سؤال سوم و چهارم گفت پاشو بیا بغل خودم بنشین. یک جوان ژنده‌پوش، کهنه‌پوش، نشست کنار مأمون، بر همه علماء او را ترجیح داد. خب جلسه تمام شد و گفتند که سفره بیندازید، حالا موقع مثلاً پذیرایی است دیگر. مثل سمینارهایی که آخرش بالاخره پذیرایی می‌شود، پذیرایی، سفره انداختند، ظرف‌های شراب در کنار سفره. مأمون پیاله شرابی را برداشت، به این جوان تعارف کرد، گفت بنوش، گفت مأمون من قیافه که ندارم، لباس شیکی هم ندارم، آن چیزی که مرا از پای در کنار تو آورد عقل من بود. خرد من بود. تو من را روی قیافه و تیپم که نیاوردی بالا. من را هم که نمی‌شناسی، روی عقل و خرد من را آوردی کنار خودت و ترجیح دادی بر بقیه، اینی که دست من دادی، من را از اینجا می‌برد پایین مجلس، و از آنجا می‌فرستد بیرون مجلس. این خرد من و عقل من را می‌برد، این شراب است، این مستی می‌آورد، این انسان را لایعقل و بی‌خرد می‌‌کند.  کاری نکن چیزی که باعث بالا آمدن من شد، با یک پیاله باعث سقوط من بشود. خیلی قشنگ گفت. بارک الله، بارک الله!
آقایان، جوانها، ذهاب العقل بین الهوی و الشهوة، دو چیز پرانتز فشار است در عقل، یکی اینطرف یکی اینطرف، می‌فشرد و عقل را از کار می‌‌اندازد. ذهاب العقل، فرو کشیدن عقل، از قدرت تشخیص می‌اندازد عقل را دو چیز: یکی هوای نفس، و یکی عقل و خرد (صحیح: شهوت). جوانی رد می‌شد از جلوی پیغمبر، رسول خدا(ص) ایستاده بود، این جوان دیوانه بود. بالاخره بعضی‌ها هستند دچار اختلالات عقلی‌اند، تقصیر ندارند، خدا به اینها تکلیف نداده، تکلیف نخواسته، آزار اینها جایز نیست، تمسخر اینها جایز نیست، دیوانه است، این عقلی ندارد که شما او را مؤاخذه کنی. مردم یک لبخند زدند، یا رسول الله! این لا عقل له، عقل ندارد. فرمود نه، این بیمار است، یک بلیه‌ای یک بلایی به نام دیوانگی دچارش شده، این دیوانه نیست، او که می‌گویید لا عقل له می‌دانید کی است؟ او که دیوانه است می‌دانید کی است؟ گفتند نه یا رسول الله! فرمود آن کسی که خرد دارد، آن جوانی که عقل و اندیشه دارد، خدا به او فهم داده، درک داده، تشخیص داده، اما این نعمت را در راه گناه صرف می‌کند، بابا آن کسی که پول ندارد که به او نمی‌گویند کجا صرف کردی. او که دارد و در مسیر غلط حل می‌کند و صرف می‌کند، مؤاخَذ است. این عقل ندارد دیوانه است. جوان، تو عقل داری، خرد خدا به تو داده، درس می‌خوانی، فیزیک و شیمی و فرمول‌های مختلف را حل می‌کنی، چطور قدرت تحلیل این مسأله ریاضی را داری، مسأله آماری را داری، حافظه به خاطر سپردن همه چیز را داری، در دین فقط سست می‌شوی؟ عقل، لو کنّا نسمع او نعقل ما کنّا فی اصحاب السعیر. دومین کانال درک، اینها به ترتیب هست ها. حس فقط داده‌ها را می‌دهد به شما. ممکن است داده منظر یک زن نامحرم باشد. می‌آید در وجود شما، عقل به شما می‌گوید نامحرم است‌، عقاب دارد، کور وارد محشر می‌شوی، زن مردم است، دختر مردم است. ناموس داری، خودت هم همسر خواهی گرفت، خودت هم دختر یا فرزند خواهی داشت، نگاه نکن! آن چشم فروبستن و این خاطره شهوانی را از ذهن خارج کردن این دیگر کار عقل است. این دیگر کار حس نیست. این داده‌ها را عقل تشخیص می‌‌دهد.  این گوش است، یک فحش می‌شنود، یک فحش می‌شنود، این شنید، می‌آید در داده عقلی شما، دو تا عکس العمل می‌توانی نشان بدهی، یکی فحش بدهی، عصبانی بشوی، بدتر از آن فحشی که گفته بدهی، یکی اینکه حلم بورزی، خودت را کنترل کنی، این عملکرد عقل است.
یک چیز هم به شما بگویم: عقل و هوای نفس مقابل هم هستند، منتها حدیث داریم، الهوی یقظان و العقل نائم، این هم یک مصیبتی است برای ماها. هوای نفس بیداری است، شهوت بیدار است، میل جنسی بیدار است، ولی عقل خواب است. عقل را باید بیدارش کنی، آن را باید بخوابانی. آقایان خواهران جوانها عزیزان! اگر دو تا آدم یکی بیدار باشد یکی خواب، یک غذا بیاورند، شما بخواهی آن بیداره نخورد، آن  خوابه بخورد، چکار می‌کنی؟ یک جوری آن بیدار را باید دست به سرش کنی، بگویی فلان جا فلان خبر است برود، این را بیدار کنی از این غذا استفاده کند. فرمود عقل خواب است، هوا بیدار است. الهوی یقظان و العقل نائم، هوای نفس را دست به سرش کن، عقل بیدار بشود، این حس را بگیرد و درست بر طبقش عمل کند.
مردم جمع شده بودند، یک جوانی وزنه بلند می‌کرد، وزنه بردار بود، خب خوب است ما هم بحمدالله در کشور از این جهت رتبه داریم، خیلی هم مفید است، بالاخره نشان‌دهنده اقتدار ورزشی یک کشور است. منتها آن  زمان‌ها که مثل حالا اینها مسابقات ورزشی مهمی تلقی نمی‌شد، عده‌ای دور هم جمع می‌شدند، یکی وزنه بر می‌داشت، بقیه تشویق می‌‌کردند.  جوان رفته بود زیر وزنه بلند کرده بود، پیغمبر خدا رسید. گفتند یا رسول الله ببینید، ببینید قدرت را، ببینید عظمت را، فرمود بله، حضرت هم تشویقش کرد، اما این قدرت واقعی نیست. فرمود می‌خواهید به شما خبر بدهم، ألا أخبرکم، به شما بگویم قدرتمند واقعی کی است؟ بله یا رسول الله! فرمود آن کسی که فحش بشنود فحش ندهد، دشنام بشنود، اینقدر قدرت داشته باشد دشنام ندهد. این عقل است، این خرد است.
من یک حدیثی را از امیرالمؤمنین (ع) یادداشت کرده‌ام برایتان بخوانم، به شرط یک صلوات بر محمد و آل محمد (صلوات) خیلی حدیث قشنگی است. البته ما درباره عقل خیلی بحث داریم، منتها من نمی‌خواهم الآن بحثم را معطوف روی همین جهت کنم، فقط این حدیث را بخوانم و رد بشوم. فرمود عقل مردم را شش جا امتحان کنید، عقل مردم را شش جا امتحان کنید، عاقل کی است، آقا نمره بدهیم، بسمه تعالی،‌ نمره بدهیم، عقل ما چقدر است، آخه الان در جامعه ما عاقل به کسی می گویند خیلی ها که زود پشت خودش را ببندد، زود در یک اداره ماشین بخرد، زمین بخرد، خانه بگیرد. حتی بعضی‌ها عاقل را به کسی می‌گویند که کلاه بگذارد، خدعه کند. زود بتواند یک تومان را دو تومان کند از هر راهی. نه. فرمود، این روایت است: ستّة تختبر بها عقول الناس، کلام علیّ کلام علی، سخن معصوم است، سخن امام و پیشوای خرد است. فرمود شش جا عقل‌ها را امتحان کنید: الحلم عند الغضب، یکی در عصبانیت، ببین چقدر بردبار است، چقدر قدرت تحمل دارد، در خانه با همسرش، جوان با مادرش، جوان با پدرش، بالاخره پیش می‌آید، حالا شما اکثرا جوان و نوجوانید، بعضی پدرها عصبانی‌اند، بعضی پدرها بچه را درک نمی‌کنند، بعضی اوقات نه، شما خواسته هایتان غیرمنطقی است، گاهی حرف پدر منطقی نیست، به هر دلیلی، الحلم عند الغضب، این خیلی مهم است یک جوان بتواند خودش را در غضب کنترل کند، خویشتندار باشد.
یک جوانی یک وقتی به من می‌گفت من عصبانی شدم، پدرم یک چیزی گفت، یک چیزی دستم بود، حالا کنترل تلویزیون بود چی بود، گفت کوبیدم زمین این کنترل خرد شد و از بین رفت، و بعد هم خلاصه یک چیزی گفتم و، می‌گفت سه روز است نشسته‌ام، متأثرم، با پدرم رابطه‌ام به هم ریخته، می‌گویم چرا من این کار را کردم، چرا این خطا را، چرا یک کسی آنجا دست من را نگرفت، می‌گفت شرمنده‌ام دیگر رویم نمی‌شود بیایم از پدرم عذرخواهی کنم. آقایان، خواهران! حالا این یک چیز ساده است، دست به قتل زدند بعضی ها، دست به جنایت می‌زنند، الغضب... در روایت داریم غضب جنون است، آدم غضبناک آن موقع خردش کار نمی‌کند. و لذا پیغمبر خدا اگر عصبانی می‌شد، حرکت می‌کرد، نمی‌ایستاد آنجا، اگر آب سردی پیدا می‌کرد شستشو می‌داد، وضو غسل، آرام بشود، الحلم عند الغضب، این یک جا که عقل را امتحان می‌‌کنند.
2- الصبر عند الرهب، صبوری در حوادث، در اتفاقات، بالاخره جوان است، کنکور قبول نشد، این رتبه را نیاورد، این شغل نشد، این ازدواج به شکست منجر شد، شما آخر سوره آل عمران نگاه کنید، به تعبیر بعضی از مفسرین، خلاصه قرآن در این آخر این آیه سوره آل عمران آمده، آیه 200: یا أیها الذین آمنوا اصبروا و صابروا، مردم خودتان صبور باشید، به دیگران هم توصیه صبر کنید. این دو تا، دو جایی که عقل را امتحان می‌‌کنند.  
3- سوم: القصد عند الرغب، سومین نشانه انسان خردمند این است آنجایی که رغبت دارد، آقا غذا زیاد است، دعوت شده در تالار، انواع غذا است، خودکشی نمی‌کند، میانه‌روی، القصد عند الرغب، توانمند هستی در غذا خوردن، در خرج کردن، در ورزش، در رفاقت، در دوستی، در استفاده از اینترنت. آقا یکی از گرفتاری‌های ما الآن در جوان‌های ما همین است، افراط، ساعت‌ها وقت صرف سایت‌های غیرمفید. ساعت‌ها وقت صرف رفیق بازی‌های غیر مفید. ساعت‌ها وقت صرف ورزش‌ها و کارهای غیرمفید. القصد، ورزش یک جایگاهی دارد، اینترنت برای شما یک جایگاهی دارد، تلویزیون یک جایگاهی دارد،  خواب شما یک جایگاهی دارد، عبادت شما... آنوقت این جوان دو رکعت نماز صبح، شش ساعت پای عرض می‌کنم اینترنت بوده، دو ساعت پای فوتبال و تلویزیون بوده، دو رکعت نماز صبح، مثل اینکه کوه می‌خواهند روی دوشش بگذارند، سنگین است. إنها لکبیرة، قرآن  می‌گوید، بعضی‌ها آنقدر برایشان سنگین است، آنهایی که خشوع ندارند، آنهایی که در مقابل خدا پذیرا نیستند. این سه تا، عقل را شش جا امتحان کنید، حلم در غضب، صبر در حوادث و ترس، قصد هنگام رغبت، قصد یعنی میانه‌روی، اعتدال، ولو میلت می‌کشد، ولو همه شرایط فراهم است، تو افراط و تفریط نکن.
4- چهارم: تقوی الله علی کل حال، خدا را در همه حال ناظر دیدن.
5- پنجم: حسن المداراة، رفق و خوش برخوردی با مردم. یک خرده در برخوردهایمان، در گفتگوهایمان با مادر، با پدر، با افراد مسنّ، با برادر، با خواهر، حسن المداراة، یک انسان عاقل مدارا و رفق دارد، چون می‌داند بدخلقی، تندی، اول به خودش لطمه می‌‌زند.  اول انرژی او را صرف می‌کند، اول بیماری‌های درونی برای خود او می‌‌آورد.  حسن المداراة.
6- و ششم قلة المماراة، ششمین چیزی که فرمود عقل را با آن بسنجید، کمی جدال. یعنی آدم‌هایی که اهل جدل و اهل دعوا و نزاع و بحث‌های بیهوده نیستند، انسان عاقل چنین انسانی است. حلم دارد، صبر دارد، میانه رو است، تقوای الهی را دارد، مدارات با مردم دارد، ممارات و جدال، یک و دو کردن، بحث‌های بیهوده با دیگران ندارد. این دومین کانال.
مشکل افراد در کربلا بخشی‌شان اینطور بود. بخشی نمی‌شنیدند، امام حسین می‌فرمود: اسمعوا قولی، بخشی می‌شنیدند، مثل عمرسعد، اما خرد را به کار نمی‌انداختند، عقل را به کار نمی‌انداختند. هوای نفس ری، تعقّل کنار امام حسین(ع) بودن را از آنها گرفت. جوان‌های عزیز! این سه کانال باید درست کار کند. حس درست بگیرد، عقل درست تجزیه و تحلیل کند، که گفتم چگونه می‌شود این عقل را سالم نگه داشت، هوای نفس نباشد، شهوت نباشد، کم من عقل اسیر تحت هوی امیر، چه بسا عقل‌هایی که اسیر هوا هستند. عقل عمرسعد اسیر هوای نفس بود. عقل خیلی‌ها در کربلا، و لذا امام حسین(ع) مرتب نصیحت می‌کرد، در کربلا ما مشکل بیان نکردن نداریم، داده‌ها خوب بود، تحلیل‌ها کم بود، داده زیاد بود، زهیر گفت، امام حسین فرمود، علی اکبر فرمود، چندین بار خطبه خواند، داده‌ها خوب بود، تحلیل‌ها ضعیف بود. این دو تا کانال.
3- و اما سومین نیرویی که در ما در واقع وجود دارد به عنوان نیروی ادراک، قلب ماست. قلب غیر از عقل است. قلب کانون احساسات است. لذا خدا در قرآن نمی‌گوید ما وحی را به عقل پیغمبر فرستادیم، می‌گوید وحی را به قلب پیغمبر فرستادیم، لذا خدا در قرآن نمی‌گوید عقولشان مریض است، می‌گوید قلوبشان، فی قلوبهم مرض، هیچ کجا نداریم عقل قساوت گرفته، نه، عقل تجزیه تحلیل می‌کند، عقل پرده رویش می‌افتد، عقل اسیر می‌شود، ولی قساوت، صفت قلب است. قلب آن کانون احساسات است، آن کانونی که در واقع وجود افراد را، حقیقت قضایا را تحلیل می‌کند و درک می‌کند، همان مثالی که معروف است آقا امیرالمؤمنین(ع)، در کوفه سخنرانی می‌کرد، یک کسی بلند شد وسط جمعیت، گفت آقاجان شما خدا را دیدی که می‌پرستی؟ آقا فرمودند: لم‌اعبد ربّا لم‌اره، منِ علی خدایی که نبینم نمی‌پرستم. این متوجه نشد، فکر کرد آقا حسی می‌گوید، خدا را با چشم، گفت آقا کیف؟ چگونه؟ فرمود ویلک، ویحک، وای بر تو! لا تدرکه الابصار، من با کانال حس نگفتم، با کانال قلب. دیدن خدا با وجود، با قلب. و لذا اگر کسی حس را فقط بخواهد ملاک قرار بدهد، می‌شود دهری، مثل کمونیست‌ها می‌گوید هر چه ببینم قبول دارم. اسلام این را تأیید نمی‌کند. نسمع او نعقل، از آن طرف هم لهم قلوب. هم حس هم عقل هم قلب، این سه تا کانال دریافت است، حس داده‌ها را می‌دهد، عقل تحلیل می‌کند، قلب ابراز احساسات و ابراز محبت، بغض... حب و بغض دیگر مال عقل نیست، این قلب است که دوست دارد، این قلب است که مبغوض می‌‌دارد. اگر درست دریافت بشود، درست تحلیل بشود، قلب هم، یوم لاینفع مال و لابنون، الا من أتی الله بقلب سلیم.
این مثل سه ضلعی را که من امشب عرض کردم خدمت شما، این را باید خلاصه درست زاویه‌هایش را ترسیم کنیم. اضلاعش را درست بکشیم، درست در جای خودش قرار بدهیم، اگر هر سه اینها صحیح کار کرد این انسان، انسان کاملی است و اعتقاداتش هم درست است، حالا إن شاء الله بماند بحث‌های دیگر عقیدتی که بحث دیشب و امشب من هر دو مقدمه بود برای ورود به مباحث عقیدتی در نهضت عاشورا.
خدایا! به همه ما توفیق درک صحیح، اندیشه صحیح، فهم صحیح را عنایت بفرما!
خدایا! همه ما را از بیماری‌های حس، بیماری‌های خرد، و بیماری‌های قلب که همه اینها موجب به خطر افتادن وجود و روان انسان می‌شود، همه ما را مصون بدار!
شب دوم ماه محرم است، شب در واقع مثل فردایی، روز دوم، روز ورود اباعبدالله(ع) به سرزمین کربلاست. آقایان خواهران! می‌دانید اباعبدالله(ع) هشتم ذی حجه از مکه بیرون آمد، بیش از 20 روز،  حدود شاید 24 روز مسیر مکه تا عراق طول کشید. البته توقف‌هایی امام حسین در مسیر داشته، همین مسیر مکه تا کربلا هم برکات زیادی در راه بوده، حالا یک وقتی فرصت بشود اینها را انسان بگوید. در همین مسیر مسیحی آمد به دست امام حسین(ع) مسلمان شد. در همین مسیر، زهیری که عثمانی مذهب بود، از اعتقاداتش برگشت به امام حسین پیوست. یعنی خود برکت امام حسین(ع) از مکه تا کربلا، خودش موضوع یک بحث است. کسانی که در این مسیر توفیق تغییر، توفیق تحوّل، توفیق خردورزی و اندیشه در آنها پیدا شد، مثل زهیر، مثل آن جوان و همسرش که مسیحی بودند اسلام آوردند، همراه با امام حسین(ع) شدند و افراد دیگری که در این مسیر امام را همراهی کردند، تا مثل فردایی اباعبدالله وارد سرزمین شد.
سرزمین کربلا یک نام معهودی بود. حدیث‌های متعددی داریم، عیسی بن مریم(ع) در این سرزمین نام برده از اینجا و اینجا اشک ریخته. انبیای الهی در این سرزمین عبور کردند، نام بردند. خود امیرالمؤمنین(ع) در نبرد صفین وقتی رفتند برای عراق، چند روایت داریم در این سرزمین امیرالمؤمنین(ع) گریه کرده، اشک ریخته، و لذا نام یک نام آشنایی بود، سرزمین هم سرزمین آشنایی بود. وقتی اباعبدالله وارد این سرزمین شد، تا نام کربلا را شنید، اللهم إنی أعوذ بک من الکرب و البلاء. چه ورودی داشتند اهل بیت! تمام کاروان بعد از خستگی 24 روز سفر از مکه در این سرزمین فرود آمدند، خیمه‌ها کنار هم نصب شد، خیمه بنی هاشم کنار هم، خیمه اصحاب کنار هم، خیمه فرماندهی کلّ اباعبدالله و برادرش عباس در میان خیمه‌ها برپا شد و آماده شد. خیام مربوط به زنها همینطور نصب شد و کاروان حسینی در سرزمین کربلا فرود آمد. بار بگشایید یاران اینجا کربلاست، سرزمین کربلا، سرزمین آشنایی برای اهل بیت بود، السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یا ابن رسول الله، السلام علیک یا ابن امیرالمؤمنین و ابن سید الوصیّین، السلام علیک یا ابن فاطمة سیدة نساء العالمین. بعضی‌ها الآن توفیق دارند کربلا این روزها و این شب‌ها آنجا از نزدیک عرض ارادت می‌‌‌کنند.  ما هم از همینجا دل‌هایمان را روانه می‌کنیم، صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یا اباعبدالله.
در میان کسانی که در این سرزمین فرود آمد با کرامت تمام، زینب کبری(س) است. محرم‌ها دورش را گرفتند، عباس آمد، قاسم آمد، علی اکبر آمد، محارم زیادی داشت، دورتادور عمه جانشان زینب را گرفتند، فرزندان خودش بودند، مادر را، عمه را، خواهر را، محرم ها، با کمال کرامت در سرزمین کربلا فرود آوردند، هر کجا خواست برود دنبالش بودند، هر کاری داشت برایش انجام دادند، مثل پروانه دور شمع وجود زینب کبری(س) محارمش مثل فردا و روزهای بعد بودند. اما پیروان مکتب اباعبدالله! یک روزی هم زینب آمد از این سرزمین برود، هر چه نگاه کرد، نه فرزندی، نه برادری، نه عزیز برادری، پا شوید ببینید عمه جانتان تنها مانده، برادرها پا شوید ببینید خواهر تنها مانده، فرزندم پا شوید ببینید مادر تنها مانده، یک نگاهی کرد به اطراف، آمد کنار بدن حسین، بعضی از مقاتل اینطور نوشتند: رو کرد به طرف علقمه، أخی یا عباس، برادرم عباس، تو زینب را سوار کردی، تو زینب را پیاده کردی، حالا پا شو ببین کسی نیست عقیله بنی هاشم را... و سیعلم الذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون. لا حول و لا قوة الا بالله العلیّ العظیم.
به آبروی عقیله بنی هاشم، عمه جان امام زمان(ع) قسمت می‌دهم در ظهور آقایمان حجة ابن الحسن(عج) تعجیل بفرما!
به آبروی حسین و فرزندانش قسمت می‌دهم چشم‌های ما به جمال ولی عصر(عج) منوّر بگردان!
خدایا! مسلمان‌های سراسر دنیا، مسلمان‌های کشورهای مختلفی که در انقلاب‌اند، همه‌شان را یاری بفرما!
به آبروی عقیله بنی‌هاشم قسمت می‌دهم، خدایا، جوانان ما، زنان و مردان ما، دختران و پسران ما، مؤمن، متدیّن، اهل نماز، عاقبت به خیر قرار بده!
این کشور و این نظام اسلامی، رهبری عظیم الشأن آن محافظت بفرما!
خدایا همه مریض‌ها، بعضی از بیماران از پای سیما این برنامه‌ها را می‌بینند، در بیمارستان‌ها می‌بینند، بعضی دیالیز می‌شوند، بعضی سرطان دارند،  بعضی بیماری‌های صعب العلاج دارند، به آبروی امام حسین(ع) قسمت می‌دهم، خدایا، آنگونه که صلاح می‌دانی، همه این بیماران شفا عنایت بفرما!
خدایا اموات ما گذشتگان ما، شهدای ما، شهدایی که در کنار مضجع شریفشان هستیم، روح ملکوتی بنیان‌گذار انقلاب، حضرت امام از این جلسه بهره مند بگردان!
بالنبی و آله، صلواتی عنایت بفرمایید.

_____________________________________

دریافت یا اجرای فایل سخنرانی استاد رفیعی - جلسه دوم محرم 90  

_____________________________________

این سخنرانی منبع اولین مسابقه عبارت جاخالی شگردها در محرم 91 بوده است.

 

ارتباط با ما

تمامی حقوق این سایت محفوظ و متعلق به شرکت فناوري پوياي شگردها می باشد.

نقل مطالب این سایت تنها با ذکر منبع جایز است.

info[at]shegerdha.ir