در حال بارگيري صفحه جديد...
امام علی (ع) : « (نشانه) ایمان، این است که راستگویی را هر چند به زیان تو باشد بر دروغگویی، گرچه به سود تو باشد، ترجیح دهی.»


مطالب
زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست

 
آیا آنچه را کشت می‏کنید ملاحظه کرده‏اید؟

چند ماهی بود من تو یه شرکت تولیدی که کارگرانش همه دختر خانم ها بودند کار میکردم

از همان اولین روزهای ورودم که هنوز یه کار گر ساده بودم طبق عادتی که داشتم نمازم رو اول وقت میخوندم که اینکار با استقبال تعدادی از خانم ها روبه رو شد و اونها هم اندک اندک به نماز اول وقت در شرکت اقدام میکردند

خیلی زود جو عوض شد وقت نماز که میشد یه حالتی معنوی بر شرکت سایه می انداخت..........

چون لیسانس خیاطی بودم کارم هم زود بالا گرفت شدم مسئول سالن دوخت!!!
یکی دو تا بودند که با حضور من در آنجا نارحت بودند و از این حالت شرکت خوششون نمی امد که جو اینچنین دگر گون شده و .....
یجورایی حسادت های خاله زنکه ای مخصوصان یکی از اونها که خانم مهندسی بود که رئیس سالن پردازش بود

هر روز به تعداد خانم های نماز اول وقتخون اضافه میشد و .....

تا اینکه اعضای سالن همه متفق القول شدیم موقع نماز به مدت یک ربع کار را تعطیل کنیم و نماز رو اول وقت بخونیم و بعد با آرامش بیشتر به ادامه کار بپردازیم

خبر از طریق چه کسی و چگونه به صاحبکار رسید که ایشان رو بد جوری عصبانی کرد نمیدونم

ولی یکروز صاحبکار تمام کارگرها که حدود 60 نفر بودیم رو جمع کرد و بعد اندکی خورده فرمایش گفت:

نکته ای که خواستم متذکر بشم اینه که شنیدیم تعدادی اینجا رو با مسجد و حسینیه اشتباه گرفتند و نماز میخونند و قرآن میخونند و ....
این را آویزه گوشتون کنید اینجا نه مسجد است نه حسینه نه تکیه نه عبادت گاه اینجا محل کار است و شما کارگر ما هستید باید کار کنید نماز و عبادت و ... از تو مسجد و حسینه است.....

پول زیادی نداریم بدیم به کارگر بخوره و الافی کنه و راه بره .......
دیگه نبینم یا نشنوم کسی اینجا نماز خونه راه انداخته و بساط درست کرده وگرنه همه تون اخراجید.....
خلاصه، من به کار خودم ادامه میدادم اما اکثر خانم ها دیگه میترسیدن که نمازشون رو اول وقت بخونند

چون فکر میکردند روزی رسون اونها صاحب شرکته و اگر او آنها رو اخراج کنه روزیشون قطع میشه و دیگه از گرسنگی میمیرند

ولی من که باور داشتم روزیم رو خدا میرسونه میگفتم اطاعت خدایی که منو خلق کرده و روزی منو رسونده بر من از اطاعت رئیس شرکت واجب تره

همانطور که رئیس شرکت میگه 8 ساعت بدو تا پولت بدم ..... خداوند من، این خالق و روزی رسون من هم میگه بدو فقط دوتا چهار رکعتی نماز بخون هرچند چه بخونی چه نخونی روزیت رو میرسونم

ببین خدام چقدر مهربونتره ...؟!

آیا باید به حی علی صلوه خداوندم توجه کنم یا به حی علی کار صاحبکار؟؟؟؟

کار بجای خودش نماز هم بجای خودش

تعداد اندکی هم هنوز گاه گاهی میامدند و نمازشون رو زود میخوندن و میرفتند سر کار

خبر ادامه نمازم به صاحبکار رسید و مرا به دفتر فرا خواند و گفت: مگه نگفتم اینجا جای نماز و عبادت و .... نیست؟

گفتم: من فکر میکنم 10 دقیق نماز ما نه تنها لطمه ای به تولید نمیزنه بلکه موجب رحمه و برکت از سوی خداوند هم میشه و بعد از نماز با آرامش روحی و روانی بیشتر به کار و تولید مشغول میشویم

گفت: لازم نیست تو فکر کنی! اینجا من فکر میکنم و من تصمیم میگیرم کاری هم به رحمه خدا ندارم همینکه شما به اندازه توانای خودتون کار بکنید برای من کافی است رحمه و برکت خدام از شما

وای!!! مو به تنم سیخ شد وقتی این همه گستاخی رو دیدم

بدجوری عصبانی و داغون شده بودم

یا این ایه قرآن از سوره واقعه افتادم که خداوند مرفرماید:

أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ﴿63﴾

آیا آنچه را کشت می‏کنید ملاحظه کرده‏اید؟

أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿64﴾

آیا شما آن را [بی‏یاری ما] زراعت می‏کنید یا ماییم که زراعت می‏کنیم

من هم گستاخ شدم و گفتم: تو زمین خدا نماز میخونم شما اگر تونستی جایی رو پیدا کنی که مطلق از خودت باشه و از خدا نباشه چشم من وقتی وارد اونجا شدم دیگه بدون اجازه شما نماز نمیخونم
با عصبانیت تمام گفت: اگر یکبار دیگر شما و یا هر کدام از کارگرهای دیگه بشنوم کار رو تعطیل کردید و اینجا رو عبادتگاه کردید از شرکت اخراج هستید
حالا برو سر کارت
با خودم فکر کردم وای! چه بد شد من خودم هیچ، اما کارگرهایی که مدتها سابقه کار دارند و نان آور خانوده هستند و هنوز به اون درک بالا نرسیدند که روزیشون دست خداست خیلی زود سست میشوند

از طرف دیگه اگه او اینجا پیروز بشه دیگه هیچ نمازی در هیچ شرکتی بنیادش محکم نمیشه

من که حاضر نبودم کوتاه بیام و ....

روز دیگر بدون اینکه چیزی به دیگر دوستان بگم رفتم سر کار

هرچه دوستان گفتند دیروز رئیس شرکت چکارت داشت گفتم هیچی خواست از وضعیت تولید با خبر بشه و یکی دوتا انتقاد از تولیدات دوخت داشت که باید تلاش کنیم برطرف کنیم

که البته دروغ هم نگته بودم چون نطق پیش از دستورش اینچنین بود

باز وقت نماز که شد نمازمون رو خوندیم و دو سه تا از دختر خانم ها هم آمدند و نمازشون رو خوندن و و...

دو سه روز به همین منوال گذشت و ...

روز شنبه اول هفته خواستم وارد شرکت بشم نگهبان شرکت گفت: ببخشید خانم ... معذرت میخواهم دستور دارم دیگه شما رو به شرکت راه ندم

گفتم: فقط منو راه نمیدید یا کسانی دیگری هم هستند که این لطف رو در حقشون میکنید

گفتند: نه من فقط شما رو اجازه ندارم راه بدم

گفتم: خدا رو شکر پس به سریس بگویید منو به منزل بر گردنند شما رو بخیر ما رو به سلامت

به خونه برگشتم در حالی که مثل سپند روی آتش گر گرفته بودم داشتم جیزغاله میشدم

نه بخاطر بیکار شدنم که کار بود و روزیم هم در دست خدا بود حتی تصمیم گرفته بودم دیگه هیچ وقت پایم رو حتی برای تصفیه حساب اونجا نگذارم

بلکه بخاطر حسادت حسودان

بخاطر خناس وسوسه گر

بخاطر مسلمونای بی نماز

بخاطر اینکه نماز چقدر غریب است

خدا چقدر غریب است

دین چقدر غریب است

ولی خدا رو شکر که این بلای خناس فقط به من خورد! چون چند روز گذشت تعدادی زنگ میزدند و احوال میپرسیدند من نمیگفتم قضیه چیه، فقط میگفتم خسته شدم

وقتی من هم احوال میپرسیدم از اخراج کسی دیگری خبری نبود شکر خدا

حالم منقلب بود بخاطر اینکه اینچنین در مورد نماز و عبادت خدا ظلم واقع شده و هیچکاری دستم نبود

دست به دامن خدا شدم و شروع کردم به خوندن قرآن...

تا خداوند مرا از این بحران روحی جوری نجات بده که نه تنها اول وقت بلکه به جماعت نماز در شرکت بر پا بشه بلکه همه با خاطر آسوده نمازشون رو بخونند

تا همه بفهمند با خدا و نماز نمیشه شوخی کرد

***************************************

چند روز بیشتر نگذشته بود برف و کولاک شدید اون سال موجب شد هوا شدید سرد شود یخبندان بی سابقه همه جا رو گرفته بود یخبندانی که میگفتند در 50 سال گذاشته سابقه نداشت

تمام شهرک صنعتی تعطیل بود و تولیدات خوابیده بود

فقط نگهبانان میرفتند و تعدادی اندک از کارگران

یه شب سحرگاه صدای شیون ماشینهای آتش نشانی و پلیس و آمبولانس و ... توی خیابون مردم شهر رو از خواب بیدار کرد
دود سیاهی از دور دست در شهرک صنعتی بلند بود

همه هاج و واج شدند که چه خبره؟؟؟

خبر رسید که شرکت تولید .... ( همان شرکتی که من توش کار میکردم آتش گرفته و تمام وسایل انبار و تولیدات و ماشینهای تولیدی و سرمایه و .... همه با خاکستر یکی شده

یکی از دوستان که موقع آتش سوزی آنجا مشغول کار بود میگفت باور کن در سالن تولید و انبار میخواهم بگویم جوری آتش گرفت دود شد رفت هوا که حتی خاکسترش هم نمونده بود

هرکس میدید تعجب میکرد که این چه آتشی بوده در این سوز سرما اینچنین به شرکت زده است

میگفت اقای ..... (رئیس شرکت) خشکش زده بود و مات و متحیر شده بود!!!

میگفت هزار دست لباسهای تولیدی بود که بسته بندی کرده بودیم؟!! یادت میاد؟

آقای رئیس فروخته بود و پولش رو هم گرفته بود ولی چون یخبندان بود و ماشینها تو جاده نمیتونستند حرکت کنند گفتند هر وقت جاده ها باز بشه این لباس ها رو میبرند ...

باور کن یه ذره الیافش هم دیگه نمونده بود همه دود شده بود
میگفت ..................

بله!!! امان از خشم قهر خدا

من این آیات رو با خودم زمزمه کردم:

لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ ﴿65﴾

اگر بخواهیم قطعا خاشاکش می‏گردانیم پس در افسوس [و تعجب] می‏افتید

إِنَّا لَمُغْرَمُونَ ﴿66﴾

[و می‏گویید] واقعا ما زیان زده‏ایم

و در ادامه باز خداوند آب و آتش رو هم نمونه می آورد و بعد میگوید پس مرا تسبیح کنید!

و من اینچنین به آرامش روحی روانی که میخواستم برسم رسیدم چون اگر من سکوت اختیار کردم و کار و حرفهای رئیس رو به خود خدا واگزار کردم خدا خوب جوابشو داد

شنیدم بعد ها رئیس شرکت گفته بود من خودم میدونم دارم چوب چه کاری رو میخورم

حالا معلوم میشه رحمه خدا یعنی چه و خشم غضب خدا یعنی چه؟!
دلم میخواست به آقای رئیس خیلی حرف ها میزدم اما فکر میکنم خودش همه چیز رو فهمید......!!!!

ان شا الله همانطور که میگویند فهمیده از کجا و چرا چنین ضربه خورد!!!!

بله شرکت ورشکست شد و سالن به کسی دیگه واگزار شد و کارگرها دوباره جمع شدند من رو هم دعوت کردند ولی من دیگه حاضر به ادامه کار در اینجور جاهای که حرص طمع ما رو بالا میبره و از خدا دور میکنه نشدم

در همان شرکت اکنون نماز جماعت بر پا میکنند وضع شرکت خیلی رو به راه شده و حتی امام جماعت میارند و بعد از نماز برایشون احکام میگه

حتی با وجود تماس آقای رئیس نرفتم حقوقم رو هم بگیرم و یا وسایلم رو هم بیاورم

الحدید:

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿20﴾

بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزون‏جویی در اموال و فرزندان است

[مثل آنها] چون مثل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن [باران] به شگفتی اندازد سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینی

آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابی سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست (20)

خدایا از شر وسوسهای شیطان به تو پناه میبریم

از شر وسوسه های خناس به تو پناه میبریم

خدایا از اینکه از غافلان باشیم به تو پناه میبریم

در پناه حق باشید

ارتباط با ما

تمامی حقوق این سایت محفوظ و متعلق به شرکت فناوري پوياي شگردها می باشد.

نقل مطالب این سایت تنها با ذکر منبع جایز است.

info[at]shegerdha.ir